سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و شنید مردى دنیا را نکوهش مى‏کند فرمود : ] اى نکوهنده جهان ، فریفته به نیرنگ آن ، به ژاژهایش دلباخته و به نکوهشش پرداخته . فریفته دنیایى و سرزنشش مى‏نمایى ؟ تو بر دنیا دعوى گناه دارى ، یا دنیا باید بر تو دعوى کند که گنهکارى ؟ دنیا کى سرگشته‏ات ساخت و چسان به دام فریبت انداخت ؟ با خفتنگاههاى پدرانت که پوسیدند ؟ یا با خوابگاههاى مادرانت که در خاک آرمیدند ؟ چند کس را با پنجه‏هایت تیمار داشتى ؟ و چند بیمار را با دستهایت در بستر گذاشتى ؟ بهبود آنان را خواهان بودى ، و دردشان را به پزشکان مى‏نمودى . بامدادان ، که دارویت آنان را بهبودى نداد ، و گریه‏ات آنان را سودى . بیمت آنان را فایدتى نبخشید ، و آنچه خواهانش بودى به تو نرسید ، و نه به نیرویت بیمارى از آنان دور گردید . دنیا از او برایت نمونه‏اى پرداخت ، و از هلاکتجاى وى نمودارى ساخت . دنیا خانه راستى است براى کسى که آن را راستگو انگاشت ، و خانه تندرستى است آن را که شناختش و باور داشت ، و خانه بى نیازى است براى کسى که از آن توشه اندوخت ، و خانه پند است براى آن که از آن پند آموخت . مسجد محبان خداست ، و نمازگاه فرشتگان او ، و فرود آمد نگاه وحى خدا و تجارتجاى دوستان او . در آن آمرزش خدا را به دست آوردند و در آنجا بهشت را سود بردند . چه کسى دنیا را نکوهد حالى که بانگ برداشته است که جدا شدنى است ، و فریاد کرده است که ناماندنى است ، گفته است که خود خواهد مرد و از مردمش کسى جان به درنخواهد برد . با محنت خود از محنت براى آنان نمونه ساخت ، و با شادمانى‏اش آنان را به شوق شادمانى انداخت . شامگاه به سلامت گذشت و بامداد با مصیبتى جانگداز برگشت ، تا مشتاق گرداند و بترساند ، و بیم دهد و بپرهیزاند . پس مردمى در بامداد پشیمانى بد گوى او بودند و مردمى روز رستاخیز او را ستودند . دنیا به یادشان آورد ، و یادآور شدند . با آنان سخن گفت و گفته او را راست داشتند . و پندشان داد ، و از پند او بهره برداشتند . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :3
بازدید دیروز :1
کل بازدید :25240
تعداد کل یاداشته ها : 41
103/1/10
10:2 ص

 

اول اینکهگاهی نباید سخت گرفت و گاهی هم برعکس! باید سخت گیر بود!!

 

چیزهای سخت را نباید سخت گرفت؛ چون ذاتا سخت هستند! مثل زندگی! هرچه سخت بگیری، سخت تر می شود!

 

دوم اینکهگاهی باید اعمال و کردار درست آدمهای کم سن و سال تر از خودم را نیز سرمشق قرار دهم. پیروی از کردار بزرگان هم که جای خود دارد.

 

سوم اینکههیچ چیز و هیچ کس را قضاوت نکنم؛ و اگر قرار به قضاوت اجباری باشد، آن را به تاخیر بیاندازم!

 

چهارم اینکهظواهر، چیزی جدای از باطن مردم است. خودم را با ظاهر مردم نسنجم.

 

پنجم اینکههمیشه خود را خوشبخت تر از دیگران بدانم، حتی اگر در شرایط بدی قرار گرفته باشم.

 

ششم اینکه«عصبانیت»، چیزی جز مجازات خود در برابر اشتباه دیگران نیست! پس هرگز مستحق چنین تنبیهی نیستم!

 

هفتم اینکهخلاقیت چاشنی و تنوع در زندگیست... و رمز آن را در فراگیری مستمر انواع علوم و فنون می توان پیدا کرد.

 

هشتم اینکهدر زندگی ام با مهربانی کردن می توانم حتی نظر بدبین ترین افراد که تشنه به خونم اند را تغییر دهم.

 

نهم اینکهموفقیت تنها در یک مسیر قرار نگرفته است.

 

دهم اینکهمن با همه تفاوت دارم... چنانچه هر فردی در جامعه با دیگری تفاوت دارد!

 

یازدهم اینکهاز هیچ کسی متوقّع نباشم و بی هیچ چشم داشتی برای دیگران کاری انجام دادم.

 

دوازدهم اینکهخدا را هر لحظه شاهد اعمالم بدانم.

 

سیزدهم اینکهدروغ ریشه ی خانه را می خشکاند.

 

چهاردهم اینکهعشق ناگهانی و در یک لحظه ممکن است به وجود بیاید، و به همان سرعت نیز از بین برود! پس هر لحظه در تداوم آن بکوشم.

 

پانزدهم اینکهقدر نعمتهایی که در اختیارم قرارم گرفته را بدانم و شکر به جای آورم.

 

شانزدهم اینکههمیشه عیب خود را پیش از عیب دیگران ببینم.

 

هفدهم اینکهبه سلامتی و بهداشت فردیم اهمیت دهم.

 

هجدهم اینکهفقر همیشه به معنای نداشتن نیست! گاهی یعنی بلد نباشیم با داشته هایمان چه کنیم!

 

نوزدهم اینکهایمان داشته باشم.

 

و در آخر:

 

 

«هرگز دلی را نشکنم»