آن که گناه بر او دست یافت روى پیروزى ندید ، و آن که بدى بر وى چیره گشت مغلوب گردید . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :2
کل بازدید :26317
تعداد کل یاداشته ها : 41
03/11/30
12:44 ص

 

 

روزی یک مردثروتمند،پسربچه کوچکش رابه یک ده بردتابه او  نشان
دهدمردمی که درآنجازندگی می کنندچقدرفقیرهستند . آنهایکروزو
یک شب رادرخانه محقریک روستایی  به سربردند.
درراه بازگشت ودرپایان سفر،مردازپسرش پرسید :« نظرت درمورد
مسافرت مان چه  بود!»
پسرپاسخ  داد :«عالی بودپد ر!»
پدرپرسید :« آیابه زندگی  آنهاتوجه  کردی؟»
پسرپاسخ داد:« فکر می  کنم !»
پدرپرسید: «چه چیزی از این سفر یاد گرفتی ؟»
پسرکمی اندیشیدوبعدبه آرامی گفت:« فهمیدم که مادرخانه  یک سگ
داریم وآنهاچهارتا . مادرحیاط مان فانوس های تزئینی داریم  وآنها
ستارگان رادارند . حیاط مابادیوارهایش  محدودمی شوداماباغ  آنها
بی انتهاست!»
درپایان حرفهای پسر،زبان مردبندآمده بود . پسراضافه کرد:« متشکرم
پدرکه به من نشان دادی  ماواقعأچقدرفقیرهستیم!»